بدان که: لازم است از براى طالب پاکى نفس از اوصاف رذیله، و آرایش آن بهصفات جمیله، اجتناب از چند چیز: اول: اجتناب از مصاحبتبدان و اشرار را لازم داند.و دورى از همنشینى صاحباناخلاق بد را واجب شمارد، و احتراز کند از شنیدن قصهها و حکایات ایشان، و استماعآنچه از ایشان صادر شده و سرزده.و با نیکان و صاحبان اوصاف حسنه مجالستنماید، و معاشرت ایشان را اختیار کند، و کیفیتسلوک ایشان را با خالق و خلق ملاحظهنماید.و از حکایات پیشینیان و گذشتگان از بزرگان دین و ملت و راهروان راه سعادتمطلع شود، و پیوسته استماع کیفیت احوال و افعال ایشان را نماید، زیرا که: صحبتباهر کسى مدخلیت عظیم دارد در اتصاف به اوصاف و تخلق به اخلاق او. نار خندان باغ را خندان کند صحبت نیکانت از نیکان کند چون طبع انسان دزد است، و آنچه را مکرر از طبع دیگر مىبیند اخذ مىکند.و سراین آن است که: از براى نفس انسانى چندین قوه است، که بعضى مایل به خیرات وفضایل، و بعضى مقتضى شرور و رذایل هستند، و پیوسته این قوا با یک دیگر در مقامنزاع و جدالاند، و از براى هر یک از آنها که اندک قوتى حاصل شد و جزئى معینى به هم رسید، بر آن دیگرى به همانقدر غالب مىشود.و نفس را مایل به مقتضاى خودمىکند. و شکى نیست که: مصاحبتبا صاحب هر صفتى و شنیدن حکایات و افعال او واستماع قصص احوال او باعث قوت مقتضى آن صفت مىشود، و به این سبب کسانى کهبیشتر اوقات با هم، همنشین هستند، یا در اغلب ازمنه به جهت اجتماعى که با یکدیگردارند - مانند شاگردان یک استاد یا بندگان یک مولى و امراى یک پادشاه - غالب آن استکه اخلاق ایشان «متلائمه» ، و اوصاف ایشان متناسبه هستند، بلکه چنین است در اهلیک قبیله یا یک شهر. و لیکن، چون اکثر قواى انسانیه طالب اخلاق رذیله است، انسان زودتر مایل به شرمىشود، و میل او به صفات بد آسانتر است از میل به خیرات.و از این جهت است کهگفتهاند: تحصیل ملکات ارجمند به منزله آن است که از نشیب به فراز روند، و کسبصفات ناپسند چنان است که از فراز به نشیب آیند.و اشارت به این است آنچه حضرترسول - صلى الله علیه و آله و سلم - فرمودهاند: «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات» یعنى: «رسیدن به درجات بهشتبهکشیدن جامهاى ناگوار منوط، و دخول آتش جهنم به ارتکاب خواهشهاى نفسانى مربوط است» . دوم آنکه: همیشه مواظب اعمالى باشد که از آثار صفات حسنه است، و خواهىنخواهى نفس را بر افعالى وا بدارد که مقتصاى صفتى است که طالب تحصیل آن، یادر صدد محافظتبقاى آن است، مثل کسى که خواهد محافظت ملکه سخاوت وجودرا نماید، یا آن را تحصیل کند، باید پیوسته اموال خود را به موافق طریقه عقل و شرع بهمستحقین بذل نماید، و هر وقت که میل خود را به بخل و امساک بیابد نفس خود را درمقام عتاب در آورد.و کسى که در مقام حفظ صفتشجاعتیا در صدد کسب آن باشد،باید همیشه قدم گذارد در امور هولناک و احوال خطرناک، که عقل و شرع از آنها منعنکرده باشد، و چون آثار جبن در خود مشاهده کند با خود در قهر و جنگ بوده باشد،و این به منزله ریاضتبدنیه است، که از براى دفع امراض بدن یا حفظ صحت آن به کارمىرود. سیم آنکه: پیوسته مراقب احوال و متوجه اعمال و افعال خود باشد، و هر عملى کهمىخواهد کرده باشد، ابتدا در آن تامل کند، تا خلاف مقتضاى حسن خلق از او سرنزند، و اگر احیانا امرى از او به ظهور آمد که موافق صفات پسندیده نیست، نفس خود را تادیب کند، و در مقام تنبیه و مؤاخذه آن بر آید.به این طریق که: اول خود راسرزنش و ملامت کند، و بعد از آن متحمل امورى شود که بر او شاق و ناگوار است. همچنان که اگر کام خود را شیرین کند به لقمهاى که نباید از آن بخورد، مذاق را تلخسازد به روزه داشتن، و اگر غضبى بیجا از او در واقعهاى سرزند، مؤاخذه کند خود را بهصبر کردن در واقعه دیگر و اشد از آن، یا خود را در معرض اهانتى در آورد که نفس راتحمل آن گران بوده باشد، و یا تلافى آن را به نذر و تصدق و امثال آن نماید. و زنهار، که در هیچ حال از خود غافل نشود، و از جد و جهد در کسب صفات نیکیا حفظ آنها باز نماند، و اگر چه چنان داند که در اخلاق حسنه به مرتبه اعلى رسیده،زیرا که غفلت موجب کسالت است، و به سبب کسالت، فیض، [عالم قدس] منقطعمىشود و ابواب فیوضات بسته مىگردد. اندر این ره مىخروش و مىخراش تا دم رفتن دمى غافل مباش و از سعى و جهد «یوما فیوما» نفس را صفات تازه حاصل، و هر لحظه او را ترقىدر مرتبه کمالات و صعود به معارج سعادات هم مىرسد به مرتبهاى که پرده طبیعت ازپیش بصیرت او برداشته مىشود، و محل اسرار ملک و ملکوت، بلکه محرم خلوتجبروت مىگردد.و باید در امور دنیا و متعلقات این عاریتسرا زیاده از قدر ضرورتسعى نکند، و بیش از قدر لازم ملتفت آنها نشود، و خود را به مشقات سرمد گرفتار نسازد. آرى! چه شقاوتى از آن بالاتر، که کسى جوهر گرانمایه از عالم قدس را صرفتحصیل «خزف» پارهاى چند در ظلمتکده دنیا نماید، و یوسف کنعان تجرد را بهبهاى کلاف پیره زالى فروشد.یا متاعى را که ثمنش ملک ابد باشد به ازاى خشت وخاکى دهد، و سرمایهاى را که سودش پادشاهى سرمد باشد بر سر خاک و خاشاکى نهد. چهارم آنکه: احتراز کند از آنچه باعث تحریک قوه شهویه یا غضبیه مىشود.وچشم را محافظت نماید از دیدن آنچه غضب یا شهوت را به هیجان مىآورد.و گوشرا نگاهدارد از شنیدن آنها.و دل را ضبط کند از تصور و تخیل آنها، و بیشتر سعى در محافظت دل نماید و خیال آنها را در خاطر خود راه ندهد، زیرا که: از تصور و خیالآتش، شوق و شعله غضب تیز مىگردد، آنگاه سرایتبه اعضا و جوارح مىکند، ومجرد دیدن یا شنیدن، بدون اینکه دل را مشغول آن کند چندان تاثیرى ندارد.و کسىکه این دو قوه را از هیجان محافظت ننماید، مانند کسى است که شیر درنده یا سگدیوانه یا اسب سرکشى را رها کند، و بعد از آن خواهد که خود را از آن خلاص کند. پنجم آنکه: فریب نفس خود را نخورد، و اعمال و افعال خود را حمل بر صحتنکند، و در طلب عیوب خود «استقصا» و سعى نماید، و به نظر دقیق در تجسس خفایاىمعایب خود بر آید، و چون به چیزى از آنها بر خورد، در ازاله آنها سعى کند، و بداند کههر نفسى عاشق صفات و احوال خود است، و به این جهت اعمال و افعالش در نظرشجلوه دارد، و بدون تامل و باریک بینى به عیوب خود بر نمىخورد، بلکه اکثر مردم ازعیوب خود غافلاند، و خارى که به پاى کسى رود زود مىبینند، ولى شاخ درختى رادر چشم خود بر نخورند. پس، طالب سعادت و سالک راه نجات را لازم است که: از اصدقا و دوستان خودتفحص معایب خود را نماید، و برایشان است که او را مطلع سازند.بهتر آنکه یکى ازدوستان مهربان را از میان ایشان اختیار کند، و با او عهد نماید که مراقب احوال او باشد،که او را از معایب او خبردار کند، و چون او را بر عیبى آگاه سازد شاد و خوشحالگردد، و از او منت پذیرد و در صدد دفع آن برآید، تا آن صدیق را اعتمادى به او به همرسد، و چنان داند که نیکوترین هدیه در نظر او عیبى از عیوب اوست (7) ، و لیکن اینچنین دوستى «عزیز الوجود» است، چون اغلب دوستان از خوش آمدگوئى و اغراضفاسده خالى نیستند، و بسا باشد که: بسیارى از غلطها در نظر غلط بینان هنر نماید، وبعضى هنرها نزد ایشان عیب باشد.و بسا باشد که: نفع دشمن در این خصوص بیشترباشد، زیرا که دوست در مقام اظهار عیوب کم بر مىآید، بلکه، چون نظر او نظر دوستىاست گاه هستبه عیوب او بر نمىخورد، و از اینجا گفتهاند: و عین الرضا عن کل عیب کلیلة و لکن عین السخط تبدى المساویا یعنى: «چشم دوستى و رضامندى از دیدن عیوب کند است، و لیکن دیده دشمنىاظهار بدیها را مىکند» . پس دانا کسى است که چون دشمنان او عیبى از او را ظاهر کنند، در مقام شکرگزارى ایشان بر آید و چاره دفعش کند. و از جمله چیزهایى که در این باب نافع است آن است که: دیگران را آئینه عیوبخود کند، و آنچه از ایشان سرزند تامل در قبح و حسن آن کند، و به قبح هر چهبر خورد بداند که چون آن عمل از خود او نیز سر زند قبیح است، و دیگران قبح آن رابر نمىخورند، و پس سعى در ازاله آن کند.و طالب سعادت را واجب است که در آخرهر شبانه روزى محاسبه اعمال و افعال خود را کند و آنچه از او سر زند به نظر در آورد،دفتر اعمال آن روز و شب را گشوده سراپایش را مرور کند، و تفحص نماید از آنچه ازاو صادر شده، پس اگر بدى از او به وجود نیامده، و فعل قبیح از او سرنزده حمد خدا رابه جا آورد، و شکر توفیق او را نماید، و اگر مرتکب قبیحى شده باشد، با نفس خودعتاب کند و خود را ملامت کند و توبه و انابه نماید.
نویسنده: علی |
شنبه 86 تیر 2 ساعت 11:45 صبح
|
|
نظرات دیگران نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|