سفارش تبلیغ
شیعه یعنی این - مهاجر
سفارش تبلیغ
شیعه یعنی این - مهاجر
هرکس در آنچه فراگرفته نیک بیندیشد، دانشش را استوار کرده است و آنچه را نفهمیده بفهمد . [امام علی علیه السلام]

یادداشت‌های یک شهید زنده


وقتی خود را در مدار خورشیدی تابان نظاره کنی و به این باور برسی که خروج از مدار آن منبع نور، مساوی با رها شدن در کهکشانی پر از سیاهچال‌هایی است که تاب دیدن نور را ندارند، یک لحظه چشم از نور برنمی‌داری و همواره بر حرکات و سکنات خود مواظبت داری تا از مدار خارج نشوی، چرا که به خوبی می‌دانی که فاصله گرفتن از مدار همان و بریدن از حبل متین حیات همان،‌ بریدن همان و رها شدن در سرمای خودمحوری و شکارِ گرگ‌های کهکشان شدن همان.

برای جابر بن یزید جُعفی، امام محمد باقر(ع) خورشیدی است تابان، خورشیدی که هر سیاره به اندازة معرفتش مدار چرخشش را مشخص می‌کند.

جابر کسی نیست جز مردی عالم و محدث و فاضل که شیعیان امام محمدباقر(ع) در کوفه به او به دیدة احترام می‌نگرد، پاسخ پرسش‌هایشان را از او می‌گیرند و به وجودش در بین مذاهب دیگر مباهات می‌کنند و از چنان شأن اخلاقی، علمی و اجتماعی برخوردار است که حافظ اسرار اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) به شمار می‌رود تا جایی که امام محمدباقر(ع) چند هزار حدیث را تنها برای او نقل کرده است و کتابی به او سپرده و به او فرمود: تا بنی‌امیه باقی‌اند، اگر چیزی از آن روایت کنی لعنت من و آبای من بر تو.(1)

چنین شخصیتی با جمعی از اصحاب و شیعیان امام محمد باقر(ع) به خدمت آن حضرت در مدینه شرفیاب می‌شود و پس از عرض ارادت و وداع حضرت با شیعیان به سوی کوفه بازمی‌گردد که در بین راه نامه‌ای از حضرت به او می‌رسد و نامه را می‌بوسد و می‌بوید و بر چشم می‌نهد و باز می‌کند و پس از خواندن آن، حالش دگرگون می‌شود.

صبح روز بعد، هنگامی برخی از اصحاب امام محمد باقر(ع) به قصد دیدار و تکریم او به سوی منزلش رهسپار بودند، با کمال تعجب او را در حالی نظاره می‌کنند که استخوان مهره‌ای بر گردن و سوار بر نی با کودکان در کوچه و بازار در حال بازی است، نگاه خیرة جابر در چشمان برخی از اصحاب و سرازیر شدن اشک از گونة صحابة امام محمد باقر(ع) خبر از رازی ناگفته داشت.(2)

چند روز می‌گذرد وقتی حکم قتل جابر بن یزید جُعفی از سوی هشام بن عبدالملک به والی کوفه می‌رسد و والی کوفه پس از تحقیق و تفحص جابر را فردی دیوانه و همبازی کودکان در کوچه و بازار کوفه می‌یابد، از قتل او صرف‌نظر می‌کند. آن روز شیعیان دریافتند که جابر برای حفظ احادیث شیعه به فرمان امام محمد باقر(ع) و باقی ماندن در مدار آن خورشید تابان راهی دردناک‌تر از مرگ را نتخاب کرده است. راهی که هر کس را توان گزینش آن نیست.

بی‌شک فاصلة ما با یاران معصومان(ع) نسبت به شناخت آن خورشیدهای عالم‌تاب، هزاران سال نوری است،‌ اما اگر بین تأسی ما به سنت و سیرة آن مجذوبین نور امامان همام فاصله‌ای ایجاد شود بی‌شک از مدار تعبد دور شده و در کهکشان بی‌مرز خود محورها و خودخواهی‌ها اگر شکار سیاهچالی هم نشویم بی‌گمان یخ‌زده و جامد رمز حیات را درک نکرده و طعم ولایت را نچشیده‌ایم و نمیتوان نام «شیعه» را بر خویش بگذریم، از همین جا هم فاصلة ما و شهیدان مشخص می‌شود، خدا مرتبة شهیدان انقلاب را متعالی کند آنجا که برای حفظ انقلاب قبل از آنکه در خون خویش بغلتند آبروی خویش را در مسیر حمایت از ولایت فدا کردند، بهشتی سنبل این حماسه بود و مردی که چرخش در مدار ولایت را از مکتب امام محمد باقر(ع) آموخته بود.

خدا بر درجات شهید رجایی بیفزاید که هنگام پذیرش ریاست جمهوری گفت: برای من آبرویی مانده است و بر آنم تا آن را تقدیم انقلاب کنم، و خداوند حفظ کند آن نویسنده‌ای که با درک درستش از اطاعت ولایت هنگامی که سید حسن نصرالله با نادیده گرفتن شأن اجتماعی و سیاسی و قومی خود خم شد و دستان رهبر انقلاب را بوسید نوشت: «شیعه یعنی این».

دیروز جابر بن یزید جعفی با حرکت خود و گذشتن از آبروی خویش برای حفظ مکتب فاصلة مدار خود را با مدعیان مشخص کرد و به همة دوستداران ردای زیبای شهادت چنین آموخت که گاه قربانی کردن جایگاه و شأن سیاسی و اجتماعی، علمی ودادن آبرو برای حفظ مکتب سخت‌تر از در آغوش گرفتن شهادت است و این کار هر کس نیست. و هر کس چنین کند یا طعم شیرین شهادت را خواهد چشید و یا با شهدا محشور خواهد شد.



 
نویسنده: علی |  جمعه 86 تیر 1  ساعت 11:9 صبح 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اقسام عدالت
[عناوین آرشیوشده]